با خودش میگه خدایا دیدی چطور کردن منو جدا
از تو و حس نفرت و کینه پیدا کردم به شما
تو اوایل جوونی آرزوم شده رفتن به کما
دیدی خدا از کجا رسیدم به کجا؟
یه حسی شلیک میشه به روحش یه صدایی میاد
هستم باهات اگه کسی نیست باهات
من توروساختم نمیذارم بگی باختم
یه آه به کشی آتیش میزنم به خرمنی که ساختن
تو فراموشم نکن آتیش عشقمو تو قلبت خاموش نکن
میگم خدایا تو خدای اونا هم هستی دیگه؟
میگه نه دیگه اونا چیزی که ساختمو خراب کردن
حالا نوبت خراب کردن منه! اونا اذیتت کردن
حالا نوبت اذیت کردن منه!
برچسب : دل نوشته,دل نوشته های زیبا,دل نوشته ها,دلنوشته های عاشقانه,دلنوشته غمگین,دلنوشته های غمگین,دلنوشته های تنهایی,دلنوشته های,دل نوشته هاي زيبا,دلنوشته های کوتاه, نویسنده : mststaa بازدید : 20