شب بود

ساخت وبلاگ
سکوت آبی لحظاتم را

با تیرگی زیبای شب می سوزانم

قلبم صدایم می زند

می گوید سوختم

می خواهم از جا کنده شوم

خدایا نمی دانم اتفاقی بودم یا ؛آفریدی

فقط این را می دانم زخمی ام

دستانت را می خواهم

نوازش های پدرانه ات را

دوست دارم در آن لحظه

ببوسم دست هایت را

دیوانه ی واقعی...
ما را در سایت دیوانه ی واقعی دنبال می کنید

برچسب : شب بود بیابان بود زمستان بود,شب بود هانی نیرو,شب بود,شب بود بیابان بود متن, نویسنده : mststaa بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 9:50